انکـــار نکن داعیه ی دلبـری ات را
بگذار ببوسم لب خاکستری ات را
دستی بکش از روی کرم بر سر و رویم
تا لمس کنـــــم عاطفه ی مادری ات را
از منظر من باکــــره ی باکـــــــره هایی
هرچند سپردی به سگان دختری ات را
مصلوب همآغوشی بابلسریان کن
یک چند مسیحـای تن آذری ات را
حاشا که همانند و رقیبی بتوان یافت
طبــــــع من و آوازه ی اغواگـری ات را
ای شأن نــــزول همه ادیان الهـــی
حالی یله کن دعوی پیغمبری ات را
هم مادر و هم دختر و هم همسر من باش
تا شهره کنـــی شیوه ی همبستری ات را
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.