من رو گسل های صداقت خونه می سازم
با این که دنیا رو سرم آوار می بینم
من کنج قصر خلوتم موهاتو می بافم
با این که هی خواب طناب دار می بینم
گفتی چشاتو واکنی خورشید می بینی
چشمامو واکردم ولی محرم نمی بینم
هرجای این آشفته بازارو که می گردم
سودابه می بینم ولی مریم نمی بینم
گفتم چشاتو وانکن دنیا پراز گرگه
گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس
رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت
این خاک خنجرخورده دیگه خونه ی ما نیس
من هم دل چشمامو با چشم تو خوش کردم
گفتم چشام از بخت چشمای تو واباشه
تکفیرمون کردن ولی اصلا نفهمیدن
شاید خدا تو بی خدایی های ما باشه
هرجای این شهرو رصد کردم بیابون شد
هستم ولی مجبور برگشتن خیالم کن
من ببر خنجر خورده ام خوابم پریشونه
از گربه های مرده می ترسم حلالم کن
گفتم برم دنباله ی دردامو بنویسم
خواسم برم دیدم شب چشمات نمی ذاره
گفتم برم دست از سر عشق تو وردارم
انگار یادم رفته که چشمات سگ داره
شاعر علی اکبر یاغی تبار
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.